ای صبا رو سبکبار، از برم سوی دلدار

توی چشماش نمیخونم قصه های آشنایی / من هنوز باور ندارم این دو تا چشما همونه

دروغکی - مجتبی کبیری

دروغکی عاشق نشو که عاشقی راستی میخواد

قول و قرارای قدیم نگو که یادت نمیاد

نگو که اون حرفای خوب تمومشون یه قصه بود

طفلی دل ساده ی من به پای کی نشسته بود

تویی که قصر قصه رو ساختی با نیرنگ و فریب

منی که آشنا شدم با این زمونه ی غریب

منی که دل به عشق تو رو سادگی باخته بودم

چه سخته باورش ولی عشقمو نشناخته بودم

بازم میگم تا بدونی که عاشقی راستی میخواد

دروغ نگو که عاشقی به رنگ چشمات نمیاد

رو طاق آسمون دل سکه ی خورشید منی

به شرطی که دیگه دم از عشق دروغی نزنی

معرکه   -مجتبی کبیری

چنگی به دل نمیزنه این روزا عشق و عاشقی

از ته دل برات بگم نمونده قلب صادقی

اونا که اهل دل بودن دلو گذاشتن زیر پا

بی سر و سکه مونده دل شکسته بازار وفا

عاشق خوب شهرمون معرکه بود رنگ چشاش

تو این روزای قحط عشق راستی عجب خالیه جاش

یادش به خیر که عشقشو از دل و از جون میخرید

نگاه گرم یارشو به قیمت خون میخرید

اما تو این روزا که دل منگوله ی عروسکاست

واژه ی خوب عاشقی بازیچه ی آدمکاست

تو حجره های رنگارنگ تجارت دل میکنن

بعد یه چشم بهم زدن عشقشونو ول میکنن


سبکبار

ای صبا رو سبکبار، از برم سوی دلدار            گو به آن بی وفا یار،حال این عاشق زار

گو به هرکوی و برزن، پیش هرمردو هرزن        بگذرم چون به زاری، همچو ابر بهاری

از دو چشم گهر بار،درفشانم صدف وار

ماه نو چو بر چشم مردم نیاید                    هر کسش به انگشت خود می نماید

در غم تو از بس که زارو نزارم                      با هلال و یک مو تفاوت ندارم

غم بود کوه،دل بود کاه-آتش عشق،درد جانکاه

بس نهاده عشقت به دوش دلم بار             ترسم از غمت جان سپارم به یکبار


دانلود آهنگ 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد